بعضی وقت ها، توی بعضی از موقعیت ها، به این فکر میکنی که چه قدر چیزهای مهمی وجود داشته که تو بهشون فکر نکرده بودی و ممکن بود توی شرایطی قرار بگیری که اون چیزها برات مشکل به وجود بیاره! اما خواست خدا این بوده که از اون مرحله ردت کنه! این جور وقتا فقط دلت میخواد بگی "خدایا شکرت!"
همین الان یهویی همه ی علائم حمله ی قلبی رو دارم دست چپم درد میکنه (کلا طرف چپ )، سرگیجه و تهوع هم دارم (البته خفیف) ، ضربان قلبمم هی تند و کند میشه، تنگی نفس هم که دارم! خلاصه این که شکر خدا از لحاظ علائم هیچ کمبودی ندارم :|
اگر مردم به بزرگی خودتون ببخشید دیگه
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابى تصمیم مىگیرد سفره هفت سینى براى انیشتین و جمعى از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله «بور»، «فرمى»، «شوریندگر» و «دیراگ» و دیگر استادان دانشگاه بچیند و آنها را براى سال نو دعوت کند...
آقاى دکتر خودش کارتهاى دعوت را طراحى مىکند و حاشیه آن را با گلهاى نیلوفر که زیر ستونهاى تخت جمشید هست تزئین مىکند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح مىدهد. چون مىدانست وقتى ریشه مشخص شود براى طرف مقابل دلدادگى ایجاد مىکند.
دکتر مىگفت: «براى همه کارت دعوت فرستادم و چون مىدانستم انیشتین بدون ویالونش جایى نمىرود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20 دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلى دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمعهاى روشن اضافه کردم و براى انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاى خانواده شمع روشن مىکنیم و این شمع را هم براى خواهر شما اضافه کردم .
به هر حال بعد از یک سرى صحبتهاى عمومى انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمعها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم: ایرانىها در طول تمدن 10 هزار سالهشان حرمت نور و روشنایى را نگه داشتهاند و از آن پاسدارى کردهاند. براى ما ایرانىها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگى در دست خداست و تنها او مىتواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد.
آقاى دکتر مىخواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و مىگفت بعدها انیشتین به من گفت: «وقتى برمىگشتیم به خواهرم گفتم حالا مىفهمم معنى یک تمدن 10هزارساله چیست. ما براى کریسمس به جنگل مىرویم درخت قطع مىکنیم و بعد با گلهاى مصنوعى آن را زینت مىدهیم اما وقتى از جشن سال نو ایرانىها برمىگردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است.»
بالاخره آقاى دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاى تحویل سال آغاز مىکند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر مىکند. به گفته وی همه در آن جلسه از معانى این دعا و معانى ارزشمندى که در تعالیم مذهبى ماست شگفت زده شده بودند.
بعد با شیرینى هاى محلى از مهمانان پذیرایى مىکند و کوک ویلون انیشتین را عوض مىکند و یک آهنگ ایرانى مىنوازند. همه از این آوا متعجب مىشوند و از آقاى دکتر توضیح مىخواهند. ایشان مىگویند موسیقى ایرانى یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقاى دکتر مىخواهد که قطعه دیگرى بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشمهایش را باز کرد و گفت: «دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.»
آقاى دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع مىشد توى سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح مىدهد که این در واقع هفت چین یعنى 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با «س» شروع مىشود به نشانه رویش. ماهى با «م» به نشانه جنبش، آینه با «آ» به نشانه یکرنگى، شمع با «ش» به نشانه فروغ زندگى و ...
همه متعجب مىشوند و انیشتین مىگوید آداب و سنن شما چه چیزهایى را از دوستى، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد مىدهد. آن هم در زمانى که دنیا هنوز این حرفها را نمىزد و نخبگانى مثل انیشتین، بور، فرمى و دیراک این مفاهیم عمیق را درک مىکردند.
بعد یک کاسه آب روى میز گذاشته بود و یک نارنج داخل آب قرار داده بود. آقاى دکتر براى مهمانان توضیح مىدهد که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه فضاست و نارنج نشانه کره زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش مىپرد عقب عقب مىرود و روى صندلى مینشیند
از او مىپرسند که چه اتفاقى افتاده؟
مىگوید : «ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندى داشتیم که وقتى این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10 هزار سال پیش این مطلب را به زیبایى به فرزندانتان آموزش مىدهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!»
خیلى جالب است که آدم به بهانه نوروز یا هر بهانه خوب دیگر، فرهنگ و اعتبار ملى خودش را به جهانیان معرفى کند.
به نقل از کتاب خاطرات مهندس ایرج حسابی
خالی برگردوندن کاسه آش ، نه تنها کار بدی نیست، بعضی وقت ها خیلی هم کار خوبیه در حدی که مسیر زندگی آدمو عوض می کنه...
مورد داشتیم که میگماااا
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند، هرچه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد