عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

قسم...

به جان چشمانت قسم
اینبار آنچنان رفتنی ام …
که ، کاسه های آب را هم قسم دهی
نه آن روزها باز میگردند و نه من . . .
نظرات 2 + ارسال نظر
هانیه جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 06:44 http://solongwar.persianblog.ir

کجا کجا؟ مگه دست خوتته برییییییییییی
قبلنا یه اجازه ای از بزرگترا می گرفتن.... بزرگ خاندان اینجا نشسته مگه میذارم برییییییییی

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم....
اصلا هم از کامنت بالاییه تقلب نکردم
می خوام برم مالایا
نه دیگه مامان بزرگ اصرار نکن .. اونجا تنهاست من باید برم

هر شب تنهایی جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 04:06 http://i1372.blogfa.com/

ـ «به کجا چنین شتابان؟»

گون از نسیم پرسید

ـ «دل من گرفته زین جا،

هوس سفر نداری،زغبار این بیابان؟»

ـ «همه آرزویم،اما چه کنم که بسته پایم...»

«به کجا چنین شتابان؟»

ـ «به هر آن کجاکه باشد،به جز این سرا،سرایم»

ـ «سفرت بخیر اما تو ودوستی،خدارا

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،

به شکوفه ها،به باران،

برسان سلام مارا».

چه قدر من از این شعر خاطره دارم...
ممنون که با نوشتن این شعر بهونه ای شدین تا مرورشون کنم...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد