دخترا سیب گلابن
مث برفن، مث آبن
.......................
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه دنیا بشوی
من و تو مثل دوتا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی
ادامه...
کجا کجا؟ مگه دست خوتته برییییییییییی قبلنا یه اجازه ای از بزرگترا می گرفتن.... بزرگ خاندان اینجا نشسته مگه میذارم برییییییییی
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم.... اصلا هم از کامنت بالاییه تقلب نکردم می خوام برم مالایا نه دیگه مامان بزرگ اصرار نکن .. اونجا تنهاست من باید برم
کجا کجا؟ مگه دست خوتته برییییییییییی
قبلنا یه اجازه ای از بزرگترا می گرفتن.... بزرگ خاندان اینجا نشسته مگه میذارم برییییییییی
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم....
اصلا هم از کامنت بالاییه تقلب نکردم
می خوام برم مالایا
نه دیگه مامان بزرگ اصرار نکن .. اونجا تنهاست من باید برم
ـ «به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید
ـ «دل من گرفته زین جا،
هوس سفر نداری،زغبار این بیابان؟»
ـ «همه آرزویم،اما چه کنم که بسته پایم...»
«به کجا چنین شتابان؟»
ـ «به هر آن کجاکه باشد،به جز این سرا،سرایم»
ـ «سفرت بخیر اما تو ودوستی،خدارا
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها،به باران،
برسان سلام مارا».
چه قدر من از این شعر خاطره دارم...
ممنون که با نوشتن این شعر بهونه ای شدین تا مرورشون کنم...