عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

خداوند بخشنده ی دستگیر...

اگر با پدر جنگ جوید کسی 

پدر بی گمان خشم گیرد بسی   

و گر خویش راضی نباشد ز خویش 

چو بیگانگانش براند ز پیش 

 

وگر بنده چابک نیاید به کار 

عزیزش ندارد خداوندگار 

 

وگر بر رفیقان نباشی شفیق 

بفرسنگ بگریزد از تو رفیق 

 

وگر ترک خدمت کند لشگری 

شود شاه لشگر کش از وی بری 

 

ولیکن خداوند بالا و پست 

به عصیان در رزق بر کس نبست 

 

ادیم زمین، سفره ی عام اوست 

چه دشمن بر این خوان یغما، چه دوست... 

 

بوستان سعدی

...

تن به تن آسانی و کاهلی نباید سپرد٬ کاری باش و از این راه شادی و آسایش فراهم کن .  

بزرگمهر

خردمند...

هر افتادنی همان برخاستن است. آن کس که به این حقیقت ایمان دارد به راستی خردمند است. 

 ولسوانی

وقت...

هرگز با کسی که حاضر نیست با تو وقت بگذارند ، وقت نگذران!

مطالعه

باید زیاد مطالعه کنید تا بدانید که هیچ نمی دانید. مونت کیو 

 

  

این عکس مفهومی هم به صورت بعدا نوشت اضافه شد

با تشکر از مهسای خوبم

اصلا این عکسه منو که نابود کرد... 

پ.ن۱: هیچی... این صرفا جهت اطلاعه... 

پ.ن2: بعضیا رو دیدین بهشون میگی کتاب بخر میگن پول حروم کردنه؟؟ 

پ.ن3: نه من جهت ندادم...نه

این 5 نفر...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تست روانشناسی

این یه تست روانشناسیه که گویا خیلی هم معتبره... 

به نظر من که جالب بود... 

برای هر سوال گزینه ی مورد نظر رو انتخاب کنید!!! امتیاز هر گزینه و نتیجه گیری توی ادامه مطلبه...

1) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟

 الف _ صبح،
 ب- عصر و غروب،
 ج _ شب

۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟

 الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند،
 ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم،
 ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو،
 د _ آهسته و سربه زیر، ه- - خیلى آهسته

۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛

 الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید،
 ب- دستها را در هم قلاب مى کنید،
 ج _ یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید،
 د _ دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید،
 ه_ با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مىکنید

۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟

 الف _ زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم،
 ب- چهارزانو،
 ج _ پاى صاف و دراز به بیرون،
 د _ یک پا زیر دیگرى خم

۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟

 الف _ خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده،
 ب _ خنده، اما نه بلند،
 ج _ با پوزخند کوچک،
 د _ لبخند بزرگ،
 ه_ لبخند کوچک

۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛

 الف _ با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید
 ب _ با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید
 ج _ در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید

۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛

 الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید
 ب _ بسختى ناراحت مى شوید
 ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود

۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟

 الف- قرمز یا نارنجى
 ب- سیاه
 ج- زرد یا آبى کمرنگ
 د- سبز
 ه- آبى تیره یا ارغوانى
 و- سفید
 ز- قهوه اى، خاکسترى، بنفش

۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟

 الف- به پشت
 ب- روى شکم (دمر)
 ج- به پهلو و کمى خم و دایره اى
 د- سر بر روى یک دست
 ه- سر زیر پتو یا ملافه...

۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که:

 الف- از جایى مى افتید.
 ب- مشغول جنگ و دعوا هستید.
 ج- به دنبال کسى یا چیزى هستید.
 د- پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید.
 ه- اصلاً خواب نمى بینید.
 و- معمولاً خواب هاى خوش مى بینید

ادامه مطلب ...

حاش لله که وفای تو فراموش کند...

یه شعر خیلی خیلی قشنگ از وحشی بافقی... 

 

 

 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید 

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟

سوختم سوختم ٬این راز نهفتن تا کی؟ 

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم 

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود 

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت 

اول آنکس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم 

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من٬ شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او 

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سروسامان دارد 

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر 

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهد بود 

پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست

نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود 

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به 

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

 

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می توان یافت که بر دل ز منش یاری هست

از من و بندگی من اگر اشعاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست 

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است 

بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این برود چون نرود 

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

ای پسر چند به کام دگرانت بینم

سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم

ساقی مجلس عام دگرانت بینم 

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند

چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

 

یار این طایفه خانه برانداز مباش

از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش

غافل از لعب حریفان دغل باز مباش 

به که مشغول به این شغل نسازی خود را

این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند

سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند

غرض اینست که در قصد تو یاران هستند 

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری

واقف کشتی خود باش که پایی نخوری 

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت 

حاش لله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

حدیث آشنا

اگر دلتون گرفته خوندن این وبلاگ رو به شدت بهتون توصیه می کنم، برا من که موثر بود.... 

 

از انسانها دلگیر نباش. هر کس در حدّ آگاهی و بینش خود عمل می‌کند.

تو خداگونه باش. خداگونه ببخش. خداگونه زندگی کن. خداگونه گذشت کن تا خدا را شاد کنی.

در هر کجا که باشی و درهر لحظه او با توست  و از تو حمایت می‌کند. 

وبلاگ حدیث آشنا

شرح در متن (;

کسانی که دیگران را با بی ارزشترین واژه ها به ریشخند می گیرند ابلهانی بیش نیستند . 

ارد بزرگ 

 

 

پ.ن.1: یه چند وقتی دنبال این جمله می گشتم که واسه همدردی به یه نفر بگم دیگه امروز توی یادداشتام پیداش کردم... 

پ.ن.2: کنچانا...کنچانا